¦ 1 نظرات


علی رغم میل باطنی کوچ نمودیم به اینجا !
تا نیومدم وبلاگاتون و منفجر نکردم لینکم و تصحیح کنید ! لطفا !

شروع همکاری


¦ 7 نظرات

سلام به همه ی دوستان سید!
با اینکه خودشون خیلی خیلی تا حالا بر این مسأله تأکید کردند که چون مراسم عروسی در پیش دارن و از اونجایی هم که ایشون خیلی خیلی زرنگ و کاری تشریف دارن و در این روزها به شدت مشغول کار کردن هستن (اصلاً اغراق نکردما!) احتمالاً برخلاف میل دوستاشون که شماها باشید به بنده دستور دادن که اینجا رو آپ کنم! البته چون دستور داد اول قبول نکردم، بعد کلی التماس کرد و گفت اگر من اینجا ننویسم از روی صخره خودشو پرت میکنه توی دریا و خودکشی میشه! دلم واسش سوخت و قبول کردم (به عمق خالی بندی هم که پی بردید؟!)
من الآن اینجام که هم خودمو و معرفی کنم هم یک عدد نظرسنجی انجام بدم و هم از همه مهمتر اینکه روی سید و که خاطرش خیلی برام عزیزه رو زمین ننداخته باشم!
خب!
من ترنم ام که فکر کنم دیگه خودتون متوجه شده باشید که دوست سید هستم و قرار شده با در نظر گرفتن یکسری شرایط و امضا کردن یکسری قراردادها بعضی وقتها به عنوان یه نیروی کمکی برای سید اینجا رو آپ کنم. نکه وبلاگ سید خیلی!!!! مهمه برای نویسنده ی همکار گرفتن قرارداد مینویسه! (تابلو که نشد دارم مسخره میکنم؟!)
حالا اون یک عدد نظر سنجی:
بنا به این مسئله که در محبوب شدن یک وبلاگ بعد از شیوه ی نگارش نویسنده این خوانندگانش هستن که اون وبلاگو سرپا نگه میدارن قرار شد نظر شماها در اینکه من اینجا بمونم و به کمک به سید ادامه بدم یا نه حرف آخر و بزنه. (حق انتخاب و آزادی بیان و حال کردید؟!)
و آخریش هم اینکه فکر کنم روی سید رفت روی هوا و زمین نیفتاد!

خودم میدونم که به هیچ عنوان نوشتنم در حد نوشته های سید نیست چون این اولین تجربه ی من توی این سبک نوشتنه، اما اگه موندم سید قول داده کمکم کنه که شماها هم حوصله تون از خوندن حرفای من سر نره!



سید نوشت !

بالاخره انتظار به سر رسید و نویسنده همکار هم به اینجا اضافه شد ! ( میدونم خیلیهاتون منتظرش بودین !! )

از این به بعد حواستون و بیشتر جمع کنین و یه موقع خواستین بیاین یه صدایی از خودتون دربیارین تا ما بفهمیم ! ( منظور از صدا اِهن بود یوقت صداهای ناجور در نیارین ! )

میدونم الان خیلی هاتون ( مخصوصا دخترام ! ) ناراحت شدین و از روی لج و حسادت میگین حالا سید چی بود که همکار هم اضافه کرد ، اما چه میشه کرد فقط میتونم بگم درکتون میکنم !

پ-ن : همزمان با نوشتن این پست ترانه " اهل دل " نوش آفرین هم از کامپیوتر پخش میشه ! پدرم در اومد تا این 4 خط و نوشتم ، خدا میدونه چند بار وسط نوشتن ذهنم پرید و متن ترانه رو نوشتم ! پرستش چشمای تو شکر خدا یه عادته .....

پ-ن 2 : این روزا اتفاقات جالبی تو دانشگاه برام میفته از درگیری با کماندو ها بگیر تا اسکل کردن سال صفریها !

پ-ن 3 : اینکه نویسنده همکار چه نسبتی با بنده داره به کسی مربوط نیست ! ( خنده ) لطفا از ساختن هر گونه شایعه خاله زنکی خودداری فرمایید ! حتی شما !

آرامش گمشده !


¦ 20 نظرات


سلام علیکم !

راستش را بخواهید ( دقت کردین تا حالا من چند بار این کلمه رو تو پستهام به کار بردم ؟ اصولا آدم راستگویی هستم ! ) موضوعی برای نوشتن ندارم !

انتظار ندارید که در این بلبشوی (؟) عروسی و شلوغی خانه چیزی برای نوشتن داشته باشم !

در این چند روز هم کار خاصی انجام ندادم تا بدرد نوشتن بخورد از امور داخلی کشور هم بی خبرم !

فقط لحظاتی پیش خبرنگار اعزامی ما به ورزشگاه آزادی اعلام نمود صمد مرفاوی و زلاتکو کرانچار به تبع از حمید سوریان این تساوی را به رئیس جمهور خدمت گذار تقدیم نمودند ! تماشاگران هم که از این حرکت به وجد آمده بودند با شعار تبانی –تبانی و فوتبال سیاسی نمی خوایم نمی خوایم (!) از این حرکت استقبال نمودند !

تا یادم نرفته موفقیت بزرگ ایران در مسئله هسته ای را هم به آحاد ملت تبریک میگم ! اگه تلاشهای شبانه روزی دولت نهم نبود عمرا اگه استکبار جهانی اجازه میداد تو خاک روسیه غنی سازی کنیم !!!!

خوشحالم که بعد از تحمل این همه سختی و انواع و اقسام تحریم ها بالاخره دروازه های موفقیت به روی جوانان روسی باز شد !

خب برگردیم به خودمون !

اول از همه از اظهار لطف دوستان نسبت به دخترانم خیلی ممنون ! والله ما در دنیای مجازی 4 تا دختر داریم !

سارای ، شوکول ، نازی و پروین ! ( امیدوارم سو ء تفاهمات برطرف شده باشه ! )

ثانیا اجازه میخوام از این تریبون انزجار خودم و نسبت به ایرانسل اعلام کنم ! ( یه تعریفی کردیم بی جنبه بازی در آوردند هر روز با مشکل مواجه است ! ) باز هم صد رحمت به خطهای شرکت مخابرات سپاه !

ثالثا دیشب طی حرکتی مخوف و جنایی عبای شکلاتی پدربزرگمان را کش رفتیم !!!

البته به شروطی که عمرا انجام نخواهد شد ! بالاخره آرزوی دیرینه مان به تحقق پیوست و تبدیل به مردی با عبای شکلاتی گشتیم !

پ-ن : به احتمال قریب به یقین به بلاگ اسکای کوچ خواهیم کرد ! خوشحال نشوید شاید وقتی دیگر !

پ-ن 2 : به احتمال قریب به یقین تر یک نویسنده همکار بهمان اضافه خواهد شد !

پ-ن 3 : چون اکثر خوانندگان از جماعت اناث میباشند دیگر کار به احتمال نمیکشد و نویسنده همکار قطعا از جنس خودتان خواهد بود !

پ-ن 4 : تا خانه خلوت است برویم کمی برقصیم تا روز عروسی مایه شرم خانواده نباشیم !!

سید خسته ، سید تنها !!


¦ 19 نظرات


راستش این ترم بدجور دچار تغییرات شدم و کلن برگشتم به دوران مثبت بودن خودم (!) نشون به اون نشون که هنوز کلاسا شروع نشده امروز 8 صبح بلند شدم و رفتم کتابخونه و مثل تراکتور نشستم درس خوندم ! بقول عزیزی ، ملت اول ترم هم درس نمیخونن ، حالا تو میخوای قبل از شروع ترم درس بخونی ؟ !!!

کلی کار دیگه هم انجام دادم ، از سرک کشیدن تو کتابهای کتابخونه بگیر تا تهیه سی دی های آموزشی و رفتن به نظام مهندسی و چند تا کار دیگه !

اینارو گفتم که بدونین از این به بعد سید سر به راه شده و ممکن داره (!) کمتر آپ کنه ! میدونم الان خیلی هاتون ناراحت شدین و احتمالا دچار افسردگی میشین ( کی گفت چه از خود متشکر ؟ ) اما زندگی همینه دیگه ! بالاخره باید سوخت و ساخت !

باور کنید اینقدر خسته ام که فن های مغزمم دیگه نمی تونن خنکش کنن و هر نیم ساعت یبار خود به خود ریستارت میشم !

البته این دفعه بانوی فانوس به دست به دادتون رسید و من و به یه بازی دعوت کرده !

این بازی مربوط به علایق سید ِ !!

اما مواردی که سید خیلی دوستشون داره !

1 - به ترتیب مادرم ، پدرم ، خواهر کوچیکه ، خواهر بزرگه ، برادرم ! ( خیلی عجیب بود نه ؟!! )

2- وبلاگم

3- قورمه سبزی

4- سکوت

5- شب

6- ماهواره

7- رانندگی با سرعت خیلی زیاد

8- حمام ( گاهی اوقات روزی دو بار میرم حموم ! )

9- پیاده روی تو شب از خونمون تا لب دریا ، نشستن روی نیمکت ، خوردن نسیم به صورت ، هندزفری تو گوش ، اگه نم نم بارون بیاد که دیگه محشر میشه ! ( میدونم دل همتون آب شد !! )

10 – قلیون تو هوای بارونی ( اگه مامانه اجازه بده ! )

11 – مایکل اسکوفیلد !

12 – گوشی موبایلم !

13- پسر خالم ! ( شبیه ترین فرد به قیافه و رفتارهای من ! فک کن بچه 16ماهه هر شب زنگ میزنه باهام صحبت میکنه ! )

14- بچه های وبلاگی

15- کرم ریختن تو کلاس ( فقط تو کلاسهای غیر مختلط )

16 – دخترم !

17- ......

.

.

از اونجا که احتمال میدم کسی دعوتم و قبول نکنه در نتیجه خودم و سبک نمیکنم !

هر کی دلش خواست بیاد بازی کنه !!

پ-ن : بچه ها وبلاگ همتون و خوندم فقط قسمت کامنتینگ مغزم هنگیده ، فردا میام به همتون میدم ! ( منحرف نظر منظورم بود ! )

7 مهر تولد سبز ترین مرد روی زمین مبارک ! فردا تولد رئیس جمهور موسویه !



مخابرات سپاهی شد !!


¦ 17 نظرات


با توجه به انقلابی که شرکت ایرانسل – که یک شرکت خصوصیه - تو نظام ارتباطی کشور بوجود آورد ( ارزون شدن سیم کارت ، اینترنت ، mms و ... ) همیشه فکر میکردم اگه مخابرات خصوصی بشه چه حالی میده !

اما این خیال سرابی بیش نبود ! به نظر میرسه دولت کودتا تصمیم گرفته تنها راه ارتباطی مردم و در اختیار بگیره تا از این به بعد با خیال راحت بتونه به جنایتهاش ادامه بده !

مطمئن باشید از فردا هم سرعت اینترنت به طرز محسوسی کاهش پیدا میکنه ، هم تا تقی به توقی خود فرتی تمام وسایل ارتباطی _ به دلیل نقص فنی البته _ قطع خواهد شد !

احتمالا چند تا شوی تلویزیونی هم میزارن و یکی و میارن که اعتراف کنه آمریکا به قصد براندازی نظام اینترنت و به راه انداخت و سود استفاده از اینترنت به جیب یه شرکت اسرائیلی میره ! در نتیجه برای نابودی اسرائیل و عمل به آرمانهای مردم فلسطین اینترنت قطع میشه !

تو همشهری آنلاین خوندم شرکت پشگامان یزد قرار بوده سهام مخابرات و بخره که به گفته مدیر عاملش توسط عواملی از این کار منع شده ! ( البته فردا این خبر تکذیب میشه و میگن خودشون انصراف دادن ! )

برنامه های سپاه هم بدین شرح اعلام شده !

اولا : با توجه به اینکه در جایی که مرد و زن نامحرم تنها هستن نفر سوم شیطانه هیچ کس بدون حضور برادران سپاهی حق نداره با نامحرم صحبت کنه ! ( برای اینکار ابتدا به سپاه منطقه زنگ بزنید سپس در حضور برادران تلفن شما به شخص مورد نظر وصل خواهد شد ! )

ثانیا : دختران و پسران مجرد حق استفاده از اینترنت را ندارند ! متقاضیان استفاده از اینترنت ، یک برگ کپی از صفحه ازدواج شناسنامه به همراه قباله ازدواج به همراه داشته باشند !

ثالثا : با تجمعات بیش از سه نفر در محیط وب به شدت برخورد خواهد شد ! ( قابل توجه کسانی میان تو چت باکس ! )

رابعا : تمام وبلاگ نویسان وظیفه دارند در مقدمه هر مطلب انزجار خودشون و از اسرائیل اعلام و خواستار آزادی هر چه زودتر مسلمانان غزه بشن ! ( من مردم غزه رو مسلمان نمیدونم ! اصولا هر کس که سنی باشه رو آدم نمیدونم ! )

پ-ن : موندم سپاه 8 میلیارد دلار سرمایه رو از کجا آورده ؟

پ-ن 2 : همونطور که پیش بینی کردم کلاسا تشکیل نشد ! شاهد باشید من خواستم آدم بشم ولی نذاشتن !

خدایا ....



خدایا آنقدر شکرت که راضی باشی...

تو با معرفت تر از آنی که کسی تصورش را داشته باشد... من تمام تلاشم را می کنم تا تمام بندگی ام را،تمام توانم را در دلم جمع کنم و فقط شفای یک عزیز کوچک را از تو بخواهم... تو که نصفش را حل کردی... آن نصفه ی دیگر بسته به اشاره ی توست... هر چه تو صلاح می دانی خدا... دلم نمی لرزد از تو... دلم از خودم می لرزد... و گاهی فکر می کنم تو چه می بینی در بنده هایت که اینگونه آنها را می سنجی...

خدایا دلم محکم است...محکم ترش کن...

برگرفته از وبلاگ من و خودم !

**********************************************************************

فراخوان برای سبز کردن آسمان راس ساعت 5 بعد از ظهر به مناسبت تولد موسوی و کروبی و خاتمی روزهای 7 و 14 و 21 مهر

به مناسبت تولد آقایان موسوی و کروبی و خاتمی آسمان های شهرهای بزرگ را سبز کنیم - راس ساعت 5 بعد از ظهر تنظیم شده با ساعت گویای 119 - بادکنک های سبز رنگ به آسمان می فرستیم - بادکنک ها را با گاز پر کنید.

این فراخوان کاملا بی خطر است و اگر همه سبز ها همراهی کنند آسمان شهرهای بزرگ به طرز فوق العاده ای سبز خواهد شد و خبرش در همه رسانه های خبری منعکس خواهد شد.

در اطلاع رسانی این فراخوان ما را یاری کنید و به هر طریقی که می توانید اطلاع رسانی کنید.

گوسفند قربونی کنید که دارم میرم دانشگاه !


¦ 21 نظرات


در راستای اینکه تصمیم گرفتم این ترم معدل الف کسب کنم امروز میخوام برم دانشگاه !

اونایی که من و میشناسن میدونن که من معمولا زودتر از 15 مهر دانشگاه نمیرم ! اما این ترم فرق داره ! ترمهای دیگه معدل زیاد واسم مهم نبود ، من با نرفتن سر کلاس هم همین جوری 13-14 میشدم و واسم راضی کننده بود (!) اما این ترم به کمتر از 17 راضی نمیشم !

گاهی اوقات از کارهای خودم خندم میگیره ! مثلا من ترم پیش سر کلاس فلزی فقط جلسه آخر رفتم کلاس ! موقع تحویل پروژه هم از جایی که ندیده بودم 20 صفحه مطلب نوشتم و شدم 16 !

اینجاست که فکر میکنم نابغه ام !

البته اگه نابغه بودم امتحان دیفرانسیل و پاس میکردم ! متاسفانه دیفرانسیل درسی نبود که بشه با قوه تخیل به مسائلش جواب داد ! ( ترسیدم از راه بدر شین وگرنه عمرا اگه از امتحان دیفرانسیل حرفی میزدم ! )

بگذریم !

5 شنبه مثلا حذف و اضافه داشتم !

همیشه خدا یکی بود که واسه نماز صبح بیدارم کنه (!) از شانس من 5 شنبه خوابش برد و منم یک ساعت دیر به حذف و اضافه رسیدم !

خلاصه سیستم و آتیش کردم و رفتم واسه حذف و اضافه که با پیغام خطای :" به دلیل مشکل مالی قادر به حذف و اضافه نمیباشید" مواجه شدم !

زنگ زدم واسه مسئول امور مالی میگم من پولم و نقد پرداخت کردم ، میشه من و تائید مالی کنید !

یارو برگشته میگه شما 500 تومن کم واریز کردین !! لطف کنین پول و واریز کنین ، فیش و بیارین دانشگاه تا واستون تائید کنم !

اگه اون لحظه کارد بهم میزدین خونم در نمیومد ، بس که عصبانی شده بودم ! این همه سال صد تومن صد تومن ( البته صدهزار تومن ) زیاد واریز میکردم چیزی نمیگفتن حالا به خاطر 500 تومن ناقابل من و تائید نکردن !

هیچ چیز این مملکت درست نیست !

فقط کافیه بارون بیاد تا همه چی خراب بشه، نه خبری از آزانس یود نه تاکسی ، در نتیجه تو این بارون لعنتی که بندم نمیومد پیاده رفتم بانک !

اونجا هم بهم میگن سیستم اختلال داره نیم ساعت صبر کنید !

بعد از دو ساعت (!) که سیستم درست شد مسئول باجه کار هر چی آشنا بود و راه مینداخت و مارو به اونجاش هم حساب نکرد ، اینجا بود که دیگه قاطی کردم و هر چی به ذهنم میرسید نثار مسئول بانک کردم ! مردم هم به پشتیبانی من سر و صدا کردن و خلاصه گرد و خاکی شد و بیا و ببین !

قیافه مسئول باجه وقتی فیش 500 تومنی من و دید دیدنی بود !

این بود انشای من !

پ-ن 1 : همون طور که گفتم میخواستم در مورد اسمها براتون بنویسم ! اما از بازخوردهای منفیش میترسیدم ! اسم منم حامد ! ( فقط نفهمیدم پگی از کجا فهمید ؟؟؟ )

پ-ن 2 : با اینکه میدونم امروز کسی نمیاد دانشگاه ولی میخوام برم !

باران و دیگر هیچ !!!


¦ 20 نظرات


سلام علیکم و رحمت الله !

غریبه که نیستید ، راستش از دیروز تا حالا هر چقدر تلاش نمودیم تا بتوانیم چند خطی بنویسیم و ملت را از خماری درآوریم نشد که نشد !

البته برای کور شدن نطقمان دلیل داریم !

باران !

این باران لعنتی بد جوری دیروز حالمان را گرفت !

الان که مشغول نگارش این جفنگیاتیم جناب باران در کمال بیشرمی (و بشدت) در حال باریدن است و حالا حالا ها هم قصد بند آمدن ندارد و دریاچه طبیعی حیاطمان هم چنان در حال پر شدن !

توضیح : الان حدود 25 سانت آب تو حیاط جمع شده ! با شنا خودمون و به دروازه میرسونیم و از خونه میریم بیرون !

از بحث باران که بگذریم به بحث شیرین خانه داری میرسیم !

اون دوره ای که سید پادشاهی میکرد و همه دست به سینه منتظر دستور بودند را آب برد ! الان 3 روز متوالی است که امر خطیر شستن ظرفها افتاده گردن ما !

ظرف شستن هم سخت بود و ما نمیدانستیم ! بار اول که هی ظرفهای بینوا از دستمان میفتادند و به درک واصل میشدند ! به نظرم مالک شرکت دستکش سازی تا بحال ظرف نشسته باشد ! وگرنه چند تا شیار یا برجستگی روی انگشتان قرار میداد تا هی ظرفها سر نخورند و مایه کتک خوردن ما نشوند !

بار دوم به لطف بی تجربگی سیشرت 17 تومانیمان به فنا رفت ! همیشه فکر میکردم خانهای محترم برای چه پیشبند میبندند ؟ یعنی این قدر دست و پا چلفتی هستند که ممکن لباسشان را خیس کنند ؟ امروز فهمیدم برای وایتکسی نشدن این کار را انجام میدهند ! ( سیشرت خوشگلم وایتکسی شد !!! )

بار سوم چه بلایی به سرمان می آید خدا داند !

پ-ن : این پست کوتاه و داشته باشید تا من برگردم ! یه پست طولانی نوشتم ولی به نظرم خسته کننده میاد ، ویرایشش میکنم بعد پاپلیشش میکنم !

پ-ن 2 : یکی از امکانات بلاگر اینه که میتونی یه مطلب و واسه روزهای بعد زمان بندی کنی ! من این مطلب و اسه فردا ساعت 9:30 پاپلیش کردم ! امیدوارم بیاد ! ( الان 11 شب پنج شنبه است ! )

پ-ن 3 : اهمتی نجات و دیدین چطور تو سازمان ملل در حالیکه تمام روسای کشور ها حضور داشتن (!! ) هی مشت و لگد حواله آمریکا و اسرائیل میکرد ! تا نابودی استکبار جهانی چیزی نمونده !

پ-ن 4 : احتمالا در پست بعدی راجع به اسمها میخوام بنویسم ! به نظر شما اسم من چیه ؟


برادران مخابراتی ، ارادت داریم !!


¦ 31 نظرات

سلامی دوباره !

مدتها بود که دلم میخواست یه بحثی در مورد فیل ترینگ بنویسم ، اما بنا به دلایلی نمیشد !

تا اینکه برادر عزیزم هاD اسیر فیل ترینگ شد !

البته با این باس.ن ب.اسنی که جناب هادی راه انداخته بود معلوم بود دیر یا زود سربازان گمنام ترتیب وبلاگش و میدن !

بگذریم !

از همون ابتدا که آدم خلق شد سیستم فکریش طوری بود که نسبت به چیزایی که منع میشه علاقه نشون میده و میخواد هر طور که شده اونارو امتحان کنه ! خدارو شکر همتون داستان میوه ممنوعه و خوردنش توسط آدم و حوا رو میدونین دیگه !

خدا اگه میخواست ، میتونست مثلا دور اون درخت یه مانعی ، چیزی بذاره که آدم دستش بهش نرسه اما این کارو نکرد ! عوضش آدم و نصیحت کرد و حتی اون و از عاقبت کارش ترسوند !

به زبان ساده خدا تصمیم گیری و به عهده خود آدم گذاشت !

به نظر برادران مخابراتی از این کار خدا خوششون نیومده و خودشون میخوان برای مردم تصمیم بگیرن !

این کارشون هم فقط یه معنی میده : ما میفهمیم و مردم نمی فهمند !

چند سال پیش تو جام جم خوندم روزانه حدود 10 میلیون سایت اینترنتی توسط مخابرات فی لتر میشه ! الان دیگه نمیدونم ! ولی اگه حساب کنیم برای هر سایت یا وبلاگی که فی لتر میشه ، مخابرات 10 تومن هزینه کنه میشه روزانه 100 میلیون تومن ! ( شما هزینه پیدا کردن سایتها و حقوق کارمند و .... در نظر بگیر )

حالا اگه مخابرات میومد بجای این کار احمقانه ، تو تلویزیون یه برنامه میذاشت و مردم و از خطرات احتمالی آگاه میکرد بهتر نبود !

البته منظورم برنامه های چرندی مثل شوک نیست که هر کی چت میکنه رو فاسد میدونه و اونایی که شبا میرن اینترنت و متهم به دیدن سایتهای بی ناموسی !

من که عددی نیستم ولی تو این مملکت آدم های کاربلدی که بتونن راهنمایی کنن و مردم هم به حرفشون گوش بدن کم نیست !

تا همین چند سال پیش داشتن ویدئو تو خونه ها حرام بود ! چرا ؟ چون مردم میومدن فیلم های بی ناموسی میدیدن ! ( البته به نظر آقایون ) در حالی که الان هر کی تو خونش دستگاه سی دی پلیر نداشته باشه به عقب موندگی متهم میشه !

من خودم یادمه وقتی سی دی پلیر خریدیم مادرم به خاطر تبلیغات منفی که وجود داشت دو روز با من حرف نزد ! اصلا طرف تلویزیون هم نمیرفت و تو اتاقی که تلویزیون بود نماز نمیخوند !

اما من واسه مادرم توضیح دادم با این وسیله استفاده های درستی هم میشه کرد !

هم میشه فیلم های تولد و عروسی و فیلم های مجاز باهاش دید ، هم میشه فیلم های بی ناموسی !

یا در لول ( level ) بالاتر ما.هواره ! الان تو هر خونه همچین دستگاه بی ناموسی پیدا میشه ! معمولا هم یکی کنترل به دست نقش سانسورچی و ایفا میکنه ! هر خونواده ای هم با توجه ظرفیت خودشون صحنه هارو سانسور میکنن !

مخابرات هم با این کار هم داره وقت و هزینه خودش و هدر میده هم وقت و هزینه مردم !

به نظر شما روزی چند ساعت وقت صرف پیدا کردن فی لتر ش.کن تو اینترنت میشه ؟

من قبل از اینکه برنامه فی لتر ش.کن پیدا کنم روزی 2 ساعت وقت هدر میدادم تا بتونم یه سایت پیدا کنم تا مشکلم و حل کنه ! هر کی هم فکر میکنه من دنبال سایت های بی ناموسی میرفتم خره !

کاش مسئولان ایرانی خصوصا برادران مخابرات بجای هدر دادن وقت میومدن با فرهنگ سازی درست ، یکبار برای همیشه این مشکل و حل میکردن !

پ-ن 1: چون خونمون شلوغ پلوغه دیگه نتونستم این متن و ویرایش کنم و جمله بندیهاش ایراد داره !

تا عروسی تموم شه همین بساط و دارم ! این پست هم 20 دقیقه ای نوشتم !

پ-ن 2 : بخاطر اینکه دوستهای گلم بتونن راحتر به وبلاگم سر بزنن تصمیم گرفته بودم برم بلاگ اسکای ! اما با این مسخر بازی و فی لترینگ عمرا همچین کاری کنم !

پ-ن 3 : دیروز رفته بودم به یه وبلاگی که تازه مطلب گذاشته بود ! تو آمارگیر دیدم بازدید کننده هارو نشون داده 30 ! به قسمت نظرات نگاه کردم دیدم 25 ! اونجا بود که یه قسمت از بدنم سوخت !

از همینجا از کسانی که مدیونشون کردم عذر میخوام ! هر کی دوست داشت نظر بده !

پ-ن 4 : من نمیدونم اینجا چجوری شده ! میشه یکی بهم بگه ! ( من با موبایل ، با تمام مرورگرها ، حتی از خونه همسایمون اومدم ، وبلاگم مشکلی نداشت !!! بقیه چی میبینن که من نمیبینم نمیدونم ! )

پ-ن5 : برادران مخابراتی سراغ من نیان خوبه ! ا

پ-ن 6: بلاگفایی ها من نمیتونم نظر بدم براتون !

بوی ماه مهر !


¦ 12 نظرات

سلام علیکم و رحمت الله !

باز آمد بوی ماه مدرسه ..... بوی ماه مهر !

بالاخره تابستون تموم شد و ماه مهر رسید ! اونم با کلی نوستالوژی !

آخ که چقدر منتظر بودم تا تابستون لعنتی تموم شه و بتونم برم دانشگاه !

این ترم باید خیلی چیزا ثابت بشه به بعضیها !

به اون الاغهایی که تو کوران حوادث بعد از انتخابات مثل کبک سرشون و گذاشتن زیر برف و انگار نه انگار اتفاقی افتاده با نمرات بالا درساشون و پاس کردن ! ( فکر کن الاغ مثل کبک سرش و بذاره زیر برف !!! )

نمیخوام پاس نشدن واحدهام و بذارم پای انتخابات و مسایل پیرامونش ، ولی تو این 15 سالی که درس میخونم با تمام تنبلی ها و بازیگوشیهام ، فقط این ترم نتونستم درسهام و پاس کنم !

بگذریم !

مثلا میخواستم این پست و اختصاص بدم به خاطرات دوران مدرسه !

اولین خاطره برمیگرده به اول دبیرستان !

یه اخلاق بدی که من داشتم زنگ تفریح از کلاس بیرون نمیرفتم ، همیشه ی خدا با چند تا از بچه ها تو کلاس میموندیم و بساط خندمون تو کلاس براه بود !

یروز یکی از بچه ها که میخواست بره تمرین توپ فوتبالش و با خودش آورده بود ! چشمتون روز بد نبینه !

یک گرد و خاکی به پا کردیم که نگو ! منم جو زده یدفعه نمیدونم چی شد که یه شوت زدیم و توپ به جای اینکه بره تو گل رفت تو شیشه !

کل مدرسه هم انگار منتظر همچین حرکتی بودن پشت پنجره جمع شدن و با شعار " هی هی شیشه شکست " شروع کردن به تشویق کردن من !!

با سر و صدای بچه ها آقای ناظم اومد و پرسید کی شیشه رو شکست ! بچه ها هم یکصدا داد زدن فلانی ! ناظم که انگار حرفشون و نشنیده باشه دوباره داد زد : کی شیشه رو شکست ؟

بازم بچه ها یکصدا گفتن فلانی !

نیست که دانش آموز درس خون و مودبی بودم ، آقای ناظم باورش نمیشد من این کارو کرده باشم !

فقط اومد جلو و گفت از تو انتظار نداشتم آقای فلانی !

البته بماند که بعدا پول شیشه رو از ما گرفت !

دومین خاطره رو هم دیگه وقت ندارم بگم !!

فقط این و بگم که سوالهای امتحان ترم و پیدا کردم !

پ-ن : اونایی که تو بلاگفا وبلاگ دارن ، من نمیتونم واسشون نظر بذارم ! از دیروز تا حالا هر چی تلاش کردم نشد ! من نمیگم بیاین تو بلاگر وبلاگ بزنین ، حداقل برین تو بلاگ اسکای که هم فارسیه ، هم خودتون و خواننده هاتون عذاب نبینن !

پ-ن 2 : اگه خدا بخواد 2 هفته دیگه خونمون عروسی داریم ! واسه همین سرم شلوغه و مشغول خر حمالی و بقیه کارها هستیم ! در نتیجه با تن کوفته و فکر خسته نمیتونم آپ گل و بلبلی انجام بدم !

اینه که پستم آبدوغ خیاری شد !

پ-ن 3 : نمیگم وبلاگم خیلی عالیه ! ولی تو دو هفته گذشته به طور میانگین روزی 180 تا بیننده داشت ، بعضی روزها به 250 نفر هم رسید ! ولی تعداد نظرات همیشه ثابته !

دو حالت به ذهنم میرسه : یا آمارگیر من ایراد داره ( که بسیار بعیده ) ، یا ملت ایراد دارن !

هر کی وبلاگم و خوند و نظر نداد مدیونه ! منم سیدم بدجور میشه اگه کسی زیر دینم باشه !

7مهر تولد میرحسین موسوی ، 14 مهر تولد کروبی و 21 مهر تولد خاتمی مبارک باد !

سه گانه ! +بعدا نوشت !


¦ 24 نظرات

1- نمیدانم کدام آدم ...... ( شما فکر کنید فحش چیز دار بود ! ) گفت که وصیت نامه مرگ نمی آورد ؟

راستش را بخواهید بنا به توصیه دوستان میخواستیم وصیت نامه عبادی سیاسی خود را نوشته و در اختیار عموم قرار دهیم تا هم چراغ راه غافلان باشد و هم مشکل ما رفع شود ، اما تا این فکر را از مخیله مان عبور دادیم دچار مرگ مغزی شدیم !

الان 2 روز است که به طور مداوم و 24 ساعته خوابیم ! باور کنید اگر این وبلاگ و توجه به خوانندگان نبود عمرا از خواب بیدار میشدیم و کارمان از هفت پادشاه گذشته و به هفتصدمین پادشاه هم میرسید !

به گمانم میخواهند ذره ذره جان مارا بگیرند ! فعلا که موفق شدند مغز مارا از کار بندازند ، اگر خوابیدن ما همینطور ادامه داشته باشد احتمالا بقیه ی اعضا هم حساب کار دستشان میاید و خود را برای مرگ آماده خواهند کرد !

2- بیایید علیرضا شیرازی را سرویس کنیم !

تنها موضوعی که در دو روز گذشته توانست ما را خوشحال کند سرویس شدن بلاگفا بود ! ( البته بیشتر ، کاربرانش سرویس شدند تا خود بلاگفا !!! )

نمیدانید چه حالی میداد وقتی میدیدم وبلاگ ما به روی ملت باز میشود و وبلاگ ملت به روی خودشان نه !

خوشحال بودیم که بلاگفایی نیستیم و هر موقع که دلمان خواست میتوانیم آپ کنیم نه هر موقع که حکومت تشخیص داد !

راستش را بخواهید دیشب قصد داشتم حسابی از خجالت علیرضای شیرازی درآمده و پوزش را خاکمال نمایم اما هر چه فکر کردم دیدم نمیتوانم بهتر از اینجا بتوانم !

* اگر همچنان قصد دارید در بلاگفا بمانید ، خب بمانید ! به ما چه ؟

3- هر چند ما نتوانستیم در راهپیمایی پرشکوه دیروز شرکت کنیم اما از خانه مشغول دعا برای شما بودیم ، باور کنید ! ( اصولا در شهر ما کلن 100 نفر در راهپیمایی شرکت میکنن ! انتظار ندارید که من برم و زنده باد موج سبز راه بندازم ؟ )

دیروز موج سبز نشان داد حرفهای زیادی برای گفتن دارد ! اگر باور ندارید اینجا را بخوانید !

ف.یلت.ر شدن یاهو ، گوگل ریدر و با.لا.ترین و اختلالات اینترنتی هم که چیز جدیدی نیست ! فقط نمیدانم نامردا چه بلایی سر بلاگر آورده بودن که هیچ رقمه باز نمیشد !

پ-ن : دوستانی که در نظر دادن مشکل دارند : ما خودمان با تمام مرورگرها و با اینترنت دیال آپ امتحان نمودیم و توانستیم بدهیم ، شما هم قدری صبر کنید تا صفحه کاملا لود شود تا بتوانید بدهید !!

اگر همچنان نتوانستید در چت باکس اطلاع رسانی نمایید تا حلش کنیم !

پ-ن 2 : به نظر در پست قبل آنقدر وراجی نمودیم که کسی متوجه اصل موضوع نشد ! برادران ، خواهران ، خونه دار و بچه دار (!) ما قصد مردن نداریم ! حتی اگر یک اپسیلون هوا وجود داشته باشد قطعا نفس میکشیم تا زنده بمانیم ! ( چقدر این جمله آشناست ! )

منظورمان از پست قبل این بود راهی پیدا کنیم تا بتوانیم درصورت مشکلات احتمالی بقیه دوستان را از نبودن خویش آگاه نماییم !

* من همچنان حاضرم وبلاگ بسازم !

بعدا نوشت !

عید فطر مبارک !

البته اگه عید فطری در کار باشه ! دیروز که تو خبرگذاریها گشت میزدم (!) بیشتر از 10 تا خبر دیدم که از طرف دفتر رهبری گفته شده که رویت هلال ماه تو ایران که هیچ تو کل خاورمیانه ممکن نیست !

الان هر چی میگردم خبری از اون اخبار نیست ! انگار اصلا وجود نداشته !

به هر حال عید فطر مبارک !

من اگه نباشم ....


¦ 27 نظرات

این روزا مرگ و بیشتر از همیشه به خودم نزدیک میبینم و بهش فکر میکنم !

دیروز همسایمون ( البته بیشتر هم کوچه ای ! )در اثر تصادف کشته شد ! با شنیدن خبر مرگش بدجوری شوکه شدم ، آخه صبح که داشتم میرفتم سر کار دیدمش و مثل همیشه با خنده سلام و علیک کردیم ، اصلا باورکردنی نبود ! خدا بیامرز مرد خوبی بود !

چند روز پیش هم یکی از دوستای خانوادگیمون تصادف کرد ! زنده بودنش بیشتر شبیه به معجزه بود ، ولی نخاعش آسیب دیده و امکان داره فلج بشه ! ( من به شخصه ترجیح میدم بمیرم تا اینکه فلج بشم ! )

امروز هم خودم نزدیک بود نفله بشم ! البته بقول شما بادمجون بم آفت نداره !

خیر سرمون امروز خواستیم مهندس بازی دربیاریم و رفتیم سر ساختمون ! اوستا بنا ( بنا نه بننا ! ) هم نمیدونم از خوشحالی دیدن من بود (؟) از روی غرض بود یا مرض (!) آجر از دستش افتاد و عدل خورد تو فرق سر من !

البته اگه جاخالی نمیدادم !

چون جاخالی دادم خورد به کتفم ، وگرنه الان بجای نوشتن این چرندیات با نکیر و منکر داشتم خوش و بش میکردم ! ( احتمالا گرز داغ داشتن به یه نقطه از بدنم فرو میکردن ! )

جدا از بحث ناکام از دنیا رفتن (!) و آرزوهای دست نیافته هدف از نوشتن این پست چیز دیگه ای !

داشتم فکر میکردم اگه امروز من چیزیم میشد ، تکلیف این وبلاگ چی میشد ؟

واقعا کسی میتونست بفهمه من کجا رفتم ؟

بزرگترین بدی دوستیهای مجازی همینه ! یعنی اگه یکی بنا به هر دلیلی یدفعه غیبش بزنه ، بقیه دوستانش بیخبر میمونن و دل نگران !

مثلا همین پگی خودمون ( سلام پگی ! ) اون دو هفته ای که بدون اطلاع غیبش زد ، انواع و اقسام فکر های ناجور به سرم زد !

چون پگی ممکن ناراحت بشه مثالم و عوض میکنم و هادی و مثال میزنم ! ( بالاخره دو تا مرد حرف همدیگه رو بهتر میفهمن ! )

همین هادی که یک هفته غیب شد ! من هی فکر میکردم مثلا رفته زیر تریلی و مغزش پاشیده کف آسفالت ! یا دستاش رفته لای چرخ گوشت و نمیتونه تایپ کنه ! یا .... این و ولش کن ! ( با تشکر از هادی ! البته درمورد پگی همچین فکرایی نکردما ! یه مثال خواستیم بزنیم ، کوفتمون شد ! )

القصه !

به نظر من یه راهی باید پیدا کنیم تا اگه یه موقع اتفاقی برامون افتاد کسی باشه که به بقیه خبر بده !

اولش فکر کردم پسورد وبلاگم و بدم به دوستی ، خواهری .... که اگه چیزیم شد بتونه بیاد به بقیه خبر بده ، ولی هر چی فکر کردم نتونستم خودم و قانع کنم که بهشون اطمینان کنم !

در واقع نتونستم اطمینان کنم که آدرس وبلاگم و بهشون بدم ، پسورد پیشکش ! ( درک میکنید دیگه ! )

البته یه فکری به ذهنم رسید که در نگاه اول احمقانه به نظر میاد ولی تو بحرش که بری جالبه !

با خودم فکر کردم یه وبلاگ بزنم ، هر کی هم که دلش خواست بیاد پسورد وبلاگش و یه شماره تلفن از دوستان یا افراد خانوادش و بده به من (!) ، اگه مثلا بعد از دو ماه آپ نکرد من زنگ بزنم و آمارش و بگیرم ! اگه سالم بود که بیام به بقیه بگم و اگر هم مرده بود بیام خبر مرگش و به بقیه بدم !

به نظر شما چاره این کار چیه ؟

پ-ن 1 : خنده دارترین خبری که این روزا شنیدم ف/ی/ل/ت/ر شدن پرشین بلاگ بود ! خدا بیامرزه پدر این عمو ف//ی/ل/ت/ر باف و که موجبات شادی مارو فراهم کرد ! ولی خودمونیم عجب زرنگی بوده این یارو ! بجای اینکه بگرده و ببینه کی میخواد چرت و پرت بنویسه تو بلاگش ، کلوهوم سرچشمه رو گرفت بست ! پرشین بلاگ را خدا آزاد کرد !

پ-ن 2 : تو 72 ساعت گذشته 11 ساعت خوابیدم !

حتما دارین فکر میکنین سری بعد که آپیدم میگم تو 96 ساعت گذشته 15 ساعت خوابیدم ، ولی اشتباه کردین احتمالا میخوام بگم تو 24 ساعت گذشته 20 ساعت خوابیدم !