ابطحی به تعطیلات میرود !



سلام !
.
.
.
حذف شد !!!

آخیش !
از مزایای ساکن بودن در شهرهای ساحلی اینه که تو ایام مقدس تابستون شهرتون ، تهرانی میشه واسه خودش ! قیمت اجناس هم یدفعه سربه فلک میکشه ! مسائل فرهنگی هم به فجیع ترین شکل ممکن رعایت میشه ! ( مثلا یدفعه میبینی یه خانم بدون روسری و شلوارک وسط شهر قدم میزنه ! )
حالا این چیزا به کنار ، ترافیک آدم و دیوونه میکنه !
برای فرار از تمام این مشکلات طی جلسه اضطراری قرار شد بریم کوه ! جاتون خالی 5 صبح بلند شدیم و زدیم به جاده ! بیخود نیست که میگن مازندران بهشت ایران ! فکر کنین اینجا تو گرما داشتیم هلاک میشدیم بعد 1 ساعت اونجا از سرما ! القصه: هنوز به نیمه های راه نرسیده بودیم که پدر محترم فشارشون افتاد ! ( کجا نمیدونم ؟ )
تو این حالت 2 راه داشتیم : اول اینکه صبر کنیم تا حال پدر خوب بشه ، که بعید به نظر میرسید ! دوم اینکه من سکان هدایت و بدست بگیرم ، که با توجه به جنون سرعت و ید طولای بنده در به خطر انداختن جان افراد خانواده کاملا غیر ممکن به نظر میرسید !
اما از اونجا که غیر ممکن غیرممکنه ، من شدم راننده ! همین جور یکی یکی پیچ هارو رد میکردم ، تا اینکه سر پیچ آخری ماشین خاموش شد.............................. یعنی بدترین جای ممکن ! ماشین لعنتی هم یواش یواش عقبکی داشت میرفت سمت دره ! سریع دستی و ترمز و دنده رو کشیدم و داد زدم پیاده شیییییییییییییییید ! ( کل این چیزا کمتر از یدقیقه اتفاق افتاد ! ) خلاصه به هر کلکی بود نجات پیدا کردیم !
حالا با چه بدبختی عقب عقب رفتم و دوباره رفتم بالا بماند !
این بود خاطره من !
پ-ن 1 : عجب پستی شد ! بذارین به حساب اینکه حالم خوب نیست !
پ-ن2 : به گفته کارشناسان علت حادثه نقص فنی ماشین اعلام شد !

21 نظرات:

R یان گفت...

من فقط تو کف ربط عنوان پست با متنشم.
دوم اینکه احتمالا ماشینتون روسی نبوده که نقص فنی کرده؟!
یه چیز دیگه اینکه اگه زحمتی نیست من رو هم لینک کنید. با تشکر. آپیدم.منتظرم.

ساراي گفت...

اوففف....چقده خاطره تون نفس گير بود!
راستي شوما مازني هستيد؟!...باحاله ها!
ايول اين تخليه روحيت باحال بود

درسااااااا گفت...

اونوقت جعبه سیاه ماشین ÷یدا شد یا نه؟!

هاD گفت...

دور از جونت اونجا که گفتی ماشین داشت می‌رفت وسط دره با خودم گفتم حاجی سیدت رو ... فکر کردم کی داره ادامه‌ی خاطره رو می‌نویسه .
تابستونه و شمالی‌ها حسابی به چشماشون حال میدن :))

بهاره گفت...

سلام سید.
من دارم میرم مشهد.
حتما اونجا دعاتون می کنم.
یه آپ کوچولو هم کردم اگه خواستی بیا.

زهرا گفت...

آره دیگه شماله ناسلامتی .... من هم الان میتونم کلی بد و بیراه بار اون زنهایی که میگی کنم اما خودم هم پام برسه اونجا دچار جو گرفتگی مزمن خواهم شد!
البته ما مشهدیها یه ذره معذورات رو رعایت می کنیم.ولی در مورد ابطحی و این قضایای پیش آمده دارم از فرط عصبانیت منفجر میشم.
واقعا جای تاسف داره .. بیچاره ها معلوم نیست چه بلایی سرشون اومده که حاضر به این کار شدن.

پروین گفت...

خداوکیلی توی خود تهران هم نمیشه یه همچین صحنه هایی رو دید که شماها اونجا شاهدش هستید :))
با وجود این اتفاقات انگار به شما و خانوادتون خیلی خیلی خوش گذشته، نه؟! :))

*pegi گفت...

اه
خصوصی نداری؟؟

خدا رحم کرده بهتون
خدا رو شکر که سالمید

nazi گفت...

salam khobi
khob ma ham ke darim miyam shomal .. adres bede biyaym arze adabi bokonim khob !!!!

آزاده از کلبه ی ویوارا گفت...

سید این بخش ماشین سواری خاطرت اگه برا من پیش می اومد من الان یک روح از کلبه ی ویوارا می بودم

در ضمن یه سوال فنی :چرا کارشناسان علت تمام وقایع رو یکسان گزارش می دن؟؟؟؟؟؟

آزاده ..کلبه ویوارا گفت...

من مسافرم در راه
به امید دیدار سید

گره چهارگوش(سمانه) گفت...

تیترت منو کشته ... منتظر یه پست سیاسی بودم اما نیمه سیاسی شد ........

خوبه دیگه مگه بده تابستونا حالشو میبرید (اسمایلی هم که نداری تا بذارم 1)

در مورد حادثه ای که خبر نمیکنه هم باید بگم به شخصه چند باری تجربه ی این چنین اتفاقاتی رو درام و هر چند وقت یه بار تا لب مرز میرم و بر میگردم !

منم مجنون... گفت...

سلام حالتون بهتر شده؟؟؟ یه آقای دکتری گفت بهت بگم مراسم امروز ساعت 9 اگه پخش شد نبینید اصلا کلا امروز تلوزیون نگاه نکن که حالت بدجوری دوباره بد میشه...
راستی شما الان زنده هستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ وای خدای من چقده راحت راجع به این حادثه حرف زدی انگار نه انگار که داشتی.......... اصلا خداروشکر که هیچی نشد
چقدر حسودیم شد شما همیشه همین جوری میری کوه؟؟؟؟

ناشناس گفت...

سلام
سید جان
من که دارم دیونه می شم
کارم از حالت تهوع گذشته

شوکول گفت...

منم تو مراسم تنفیذ شرکت کردم.نگفته بودم ؟ D:
شما دقت کردی چقدر محمود رو دوست داری ؟:)

ناشناس گفت...

سلام علیکم
یا الله
می گما جناب سید هر وقت اپیدین به من بگید ممنون می شم آخه من نمی فهمم کی اپ می شید خب
هی می گم بلاگفا خوب بود
اومدین این جا که چی؟[نیشخند] تازشم شکلکم داشت
ای نگفتین
رفتم گواهی بگیرم بعدش عملی بود...
داشتیم می رفتیم تو کوه که آقاهه چشاش گرد شد
گفت ماسک می خوای افتتاح گر سقوط باشی؟[قلب شکسته]
اصن اقاهه بده هی دعوام می کنه
هی سرعت می رم هی گیر می ده
این چن روز باهاش کلاس دارم بعد از شرش راحت می شم[قلب شکسته]
خیلی دعوام می کنه
می گم انقد دوس دارم برم ته دره ببینم چی می شه[نیشخند] فقط ماشین اتیش نگیره خوبه...
از اون سیاستم هیچی نمی فهمم ینی خوشم نمیاد
شمام خودشو ناراحت نکن[نیشخند]
خوبین شما؟ می گما چن وقت پیش هی فک می کردم اپ کردین هی می اومدم می دیدم نکردین اپ.... بعدش الان اپ کردین من نفمیده بودم
راستی زمین زمین خداست ملت احساس خودمونی می کنن بده مگه؟[خنده] شمام جای عمشون[خنده] ولی در کل از این جور ادما بدم میاد...[ناخوش]
دیگه چشام داره می ره برم بخوابم فردا 9 با اون اقای دیوونه کلاس دارم [گریه] دوس داشتم بمیرم ولی سرجلسات اون نمی رفتم[گریه]

حسین ترابی گفت...

سید ، ان شالله تو هم مانند ابطحی برای بحث و مناظره به اوین بری تا دیگه حالت ، اساسی خوب بشه.
اونقدر ابطحی خوب از زندان و بحث های گرمش با برادران بازجو تعریف می کرد که من هم مثل تو هوس انفرادی کردم.
خدا قسمت بکنه.
در ضمن ماشینتون اجالتا ، پراید نبود؟

سال صفری گفت...

تو آخر فهمیدی علت غیبت تو چشم ساسی مانکن تو مراسم چی بود ؟

من خیلی خوشحالم که سوار اون ماشین نبودم .

از این سعید ت خبری داری؟

سمانه گفت...

جوابتو دادم اینجا هم میگم زن و بچه رد میشد وگرنه زیر و روت میکردم ( اسمایلی سمانه با یه ملاقه در دست !)

زهرا گفت...

بابا جون لاستیک واسه ترکیدنه دیگه ...مگه نه!!؟
دعای خوبی بود که برام کردی امیدوارم چرخاش واسم بچرخه البته اگه خودم داغونشون نکنم....!
آقا از منی که 6 ساله پشت فرمون نشستم چه انتظاری میشه داشت!

گروه بدون مرز گفت...

سلام بر آقا سيد گل
دوست عزيز وبلاگ بدون مرز امروز فعاليتش رو شروع كرد.
منتظر قدوم سبزت هستيم.

ارسال یک نظر