اندر احوالات سید !!





آن سید خندان ، آن دانشجوی مهندسی عمران ، آن گوینده ی سخنان نغز ، آن حامی کودتای سبز(!) ، آن صاحب یادداشتهای شخصی ، آن بیننده ی همیشگی بی بی سی فارسی (!) ، آن مرد همیشه ناراضی ، آن دشمن علیرضای شیرازی ، شیخنا مولانا سید (!) از جمله وبلاگ نوسیان زمان خود بود !

اندر کرامات او همین بس که از بچگی شروع به رشد نمود !

بیهقی در کتاب " تذکره الدیوانگان " در توضیح مقام او گفته : ان السیدً من الشرٍ البشر و هو ننگ ٌ فی عالم الوبلاگتنا ! ( همانا سید از صالح ترین مردمان است ، او فخر عالم وبلاگ نویسی می باشد ! )

گویند ظریفی از او پرسید چرا خرقه ی وبلاگ نویسی برگزیدی ؟
شیخ خندید و گفت : من باب گند زدن به محیط مجازی !

روزی اصحاب ( یعنی شماها ! ) او را گفتندی چرا سیاسی نوشتندی که سیاست بس خطرناک بُود ، پس شیخ گریست و گفت ما را با سیاست کاری نیست ! و چون این کلام گفت مرغان آمدند و آسمان سیاه شد و هزار و هفتصد ترسا و جهود و گبر مسلمان شدند و زنارها بریدند و نعره زدند.

مناقب او بسیار است و محامد او بی‌شمار! نقل است روزی جماعت وبلاگ نویس از شیخ خواستندی برنامه زندگانی خویش را برای آنها شرح دهد !
شیخ در دم بگفت : می خوام ثابت کنم از مورچه هم میشه کله پاچه درست کرد !
دگر روز جمع دیگری از اصحاب از شیخ خواستندی من باب عشق سخنی گوید ! چون شیخ این سخن شنید مدهوش گشت و گفت : از نظر من کل لذت عشق و عاشقی به اینه که به عشقت نرسی !! ما برای خوش‌بخت بودن احتیاج به احساس امنیت داریم و برای عاشق بودن محتاج نا امنی هستیم. خوش‌بختی از اطمینان می‌آید، در حالی‌که عشق به سمت شک و نگرانی می‌کشاندمان.. عاشق شدن راه یافتن خوش‌بختی نیست!! چون اصحاب این سخن شنیدند از تعجب دهانشان باز گردیده و شیخ را متهم به دیوانگی نمودند !
گویند چون او را از بلاگفا اخراج نمودند میگریست و میگفت : خیلی نامردی علیرضا ! حداقل میذاشتی یه بک آپ از آرشیومون بگیریم ! این رسمش نبود ! اصحاب چون این سخن شنیده و حال شیخ را بدیدند مدهوش گشتند و چند تن خود را مضروب کردند و جملگی بگفتند : سید دوست داریم !
پ-ن : با تشکر از خودم و کتاب ادبیات فارسی !
پ-ن 2 : ماه رمضان مبارک ! فردا آخرین نهارمان خواهد بود ، سعی کنیم خوب بخوریم !

25 نظرات:

پروین گفت...

جالبه شما می خوایی سیاسی ننویسی اونوقت نمی دونم واسه چیه، شاید واسه اینکه داغ دل خودت و تازه تر کنی هر بار میای میگی من دیگه نمی خوام سیاسی بنویسم! فقط سعی کن اینجا هم زیادی غیر سیاسی ننویسی اینجا خرجیه یهو دیدی از اینجا هم اخراجت کردنا! :))
یعنی جدی جدی فردا آخریشه؟!؟! :)

Ary@n گفت...

چندم شدم؟؟؟؟
میگم ناراحت نباشید من به جای همتون ناهار و تنقلات می خورم.

nazi گفت...

akhey.ya sheikh.khodet ro aziat nakon.albate man avalin bari ke umadam inja didam siasaito hazf kardi.vali to olguye ashabi.nakon in kararo

pegi* گفت...

من چون هیچ وقت عربیم خوب نبوده به ترجمه ای که از اون جمله "ان السیدً من الشرٍ البشر ..." گذاشتی دربست اعتماد می کنم

آدم سیاسی روزانه هاش هم سیاسی میشه

ماه رمضان شما هم مبارک
والا ما که ناهار امروز رو هم کوفت خودمان کردیم و روزه ای گرفتیم که پدر جدمان رو جلوی چشمانمان به پایکوبی درآورد!!!

منم مجنون... گفت...

سلام وایییییییییییی سید تو چقدر قشنگ نوشتی اینو
یعنی هر خط از اونو که خوندم کلی خندیدم و نگم که از اهالی خواب خانه چی شنیدم بهتره
پاراگراف اول که دیگه نگو فوق العاده بود
من لینک این مطلبتو تو وبم میذارم خیلی خوشم اومد
دمت گرم جدی میگم هنرمندی شدید

آتریس گفت...

عجب سیاسی نمی نویسید ، حتی هر حرف یک واژه تون بوی سیاست میده !

آتنا گفت...

سید دوست داریم!!!!

زهرا گفت...

سید جان اینقدر روی یخ گرد و خاک نکن !!!
بیا و بنویس این احوالاتتو ببینیم چی کاره بودی که ...!

درسا تیتان گفت...

آن سید خوش نام که مهمان می کند همه را ناهار و شام، آنکه قرار است بگیرد مرا، زان پس ببرتم در یک حرمسرا، آنکه تا من آمدم به همه گفت خاموش، که عاشق گشته ام عاشق یک درسا نام دوش، آنکه با سیاست نیست کارش، کارد و پنیر است با محمود و شیرازی پندارش، آنکه او را اخراج کردند از بلاگفا با اتخار، برای حمایت از جنش سبز شد خس و خار ،آنکه برایم رفت رشت، آنکه برای جهیزیه اش آور تشک و نشت، آنکه مرا گذاشت سر کار و عمرا نگرفتم، آنکه مرا فکر کرد پیرزنی پیر خرفتم، همان سید بود که مهندسی عمرانش را در چلغوز آباد به او دادند و اندر مواضع او همان خار و خس مزبور بس!

nazi گفت...

salam.seyed jjan akharin postam in nabud ke didi.1 dastane kutah bud ke bazia khosheshun naumad weblogamo betore movaghat toghif kardan.hala 1 poste shadtar mizaram bahdana.merc umadi

شوکول گفت...

:)))) مشکل ترین قسمت واسه همچین متنایی می دونی کدوم قسمتشه ؟ پیدا کردن کلمات هم وزن واسه جملات اول :)))
خیلی خوب از پسش براومدی.اون قسمت کراماتتونم عجیب چیز تکیه ها !! D:

حسین ترابی گفت...

روزی سید ما را خواب همی بودی، و از گذران جهان اطراف خبر نداشتندی، از قضا در آن ساعات موبایل سید ما همی به صدا در آمدی و فی الفور ساکت شدی(استفاده از صنعت میسد کال) ، چو این فعل مکرر شدندی سید ما را غضب در گرفتندی و سخن جوشیدن گرفتندی و مصراعی چند به رسم یاد بود به شکل اس ام اس بر جریده ی عالم ثبت شدندی
"از میس تو بی وفا نگارم/شبها روی سایلنت می گذارم"
یار بیخیال همی گشت ، سید از ابتکار خود ارضا گشته عرش را می پیمود که خوابی سخت او را در گرفت.

الهام گفت...

بامزه بود.خوشم میاد از متن های این سیستمی...

خوش به حالت..گوگل ریدر داری!

الهام گفت...

اولین باره که واسه یه بلاگ اسپاتی موفق به گذاشتن کامنت شدم

هاD گفت...

جالبه . هر چی فکر می‌کنم می‌بینم یه چی تو مایه‌ةای این رو قبلاً یه جا خوندم . یادم نمیا د!!!
جدآً عمران می‌خونی؟ کجا ؟ ترم چندی ؟

MR Jones گفت...

سلام !
شیخ، بسی خنده بر لبان ما نشاندی !
سید جان این ماه پر فیض رو بهتون تبریک میگم و امیدوارم همیشه موفق و موید باشید!

اوتیسم! گفت...

بله سید!!!!!
همشهری هستیم گویا

محدثه گفت...

درود!
وب بسی زیبایی داری سید!خوشمان امد!
انجا هم میتوانستی مرا به خاطر این تجربه تبریک گویی!

مهری گفت...

سلام سید .. مرسی ازخبربه روزکردن وبلاگت سید

دوستت داریم سید ..

میگم آقاسید چه جوری میشه توکامنتینگ وبلاگت فارسی نوشت ؟

من همش بایدکپی پست بکنم .. نه این انصاف نیست

دراینکه عشق بهتراست ازسیاست

نیاکان ما هم براین مقوله بسیارتاکید می کردن

و بسیار برجان هم کفش لنگه وایضا داس وتبروبیل

پرتابیده می کردند وچه بساکشته ها برسراین بحث رفته

وچه ...

خب این چه کاریه سید .. اصن کی گفت عشقولانه بنویس

عارفانه بنویس که این روزها می طلبه بالای منبرازخودتون

سخنان گهرباردرکنید

اینطوری هم عاشقانه حرف زدیدهم س ی ا س ی

( چشمک )

تنتان سلامت .. هرچه بنویسیدمامشتاقانه میخوانیم

ومستفیض می شویم

سال صفری گفت...

من اصولآ از یه هفته مونده به رمضون تا خود عید فطر دپسرده می باشم !!

بهاره گفت...

سلام آقا سید.شما به شوکول درباره ی اسمایلی بلاگ اسپات حرف زده بودید و ایشون بهم گفت.
باید بگم که بلاگ اسپات جاوا فعال اسمایلی را نداره.
به چند تا بلاگری سر زدم و اونا اسمایلی هاشون را اینطوری طرح میکردند:(اسمایلی که در حال استفراغ کردن است)
حالا بازم برم سر بزنم ببینم.
http://1.gravatar.com/avatar

بهاره گفت...

http://blogger-emoticon.blogspot.com/2008/06/how-to-use-emoticon-in-blogger-blogspot.html
برو تو این سایت اسمایلی بذار.
اینم یکیش:
http://blogger-emoticon.blogspot.com/

*pegi گفت...

سید جان بازی دعوتی
;)

سحر گفت...

بکشمش؟
نه بابا!اون لیاقت مرگو نداره!ایشالا 2000 سال تو این دنیای کثیف زندگی کنه!ما که دیگه دل از پسرا بریدیم!
ممنون از اعتماد به نفس!!!!
اگه خدا بخواد...از همین الان ترس قبول نشدنش مثل خوره به جونم افتاده!
سید میبینم که بازم بازی دعوتی!همه استعدادتو کشف کردن!
D:

ناشناس گفت...

سلام بر جناب سید خنده
خوبین شما؟
ممنون سریدین
من گفته بودم بهتون 5وعده می خورم؟!
یادم نیست...
ینی یادمه 5وعده می خورم ولی یادم نیست کی گفتم خنده
می گم به کوری چشم عمم روزه نیستم نیشخند
نه جدی نیستم قلب شکسته
هی تف...
الان سه سالی هست نمی تونم بگیرم
ممنون که اومدین
راستی نه بابا زنده کجا بود
مرده ی متحرکم نیشخند
چرا اپ نمی کنین؟

ارسال یک نظر