بر سر دوراهی !



در راستای اینکه تصمیم گرفتم کمتر پست سیاسی بنویسم ، در نتیجه پست سیاسی نمی نویسم ! ( خدایی استدلال و داشتین ؟ )
یادش بخیر اون موقع که جوون بودم یه مجله ای بود به اسم اطلاعات هفتگی که داداشم همیشه می خرید ! تو این مجله یه صفحه ای بود به اسم " بر سر دوراهی " که ملت میومدن سرگذشت خودشون و می گفتن و از کارشناس راهنمایی می خواستن ! همیشه ی خدا هم نقاشی یه خانم که معلوم نبود به کجا نگاه می کرد تو اون صفحه جا خوش کرده بود !
خب این چیزا چه ربطی به پست امروز داشت ؟ عرض(شاید هم طول !) می کنم خدمتتون !
امروز می خوام اون کارشناس شما باشین !
لطفا بقیه متن و با بغض بخونید !
تقریبا 3 سالی میشد که بهش علاقه داشتم ، اوایل فکر می کردم از مقتضیات سن بلوغه و بعد از یه مدت همه چی از یادم میره ! اما نه تنها از یادم نرفت بلکه روز بروز بیش تر تو آتیش عشقش می سوختم ! سرکوب کردن عشق و کتمان این قضیه هم تاثیری به حالم نداشت ! تا اینکه بالاخره یروز کاسه صبرم لبریز شد و تصمیم گرفتم حرف دلم و بگم و اون و از عشق آتشین خود مطلع کنم ! ( جالب شد نه ؟ )
روزها و ساعت ها روی هر کلمه ای که قرار بود به زبون بیارم تمرین کردم ! کلی چرک نویس سیاه کردم .... تا اینکه روز مبادا فرا رسید ...... و من حرف دلم و گفتم !
تمام توانم و جمع کردم و به بابام گفتم : بابا من دوچرخه میخوام !
حالتون گرفته شد نه ؟ ولی کاش قضیه اینجوری بود ! قضیه دوچرخه شوخی بود تا یکم بخندیم ! ( دیونه ام دیگه ! )
اما ادامه داستان :
تا اینکه روز مبادا فرا رسید ...... و من حرف دلم و گفتم !
خوشبختانه یا متاسفانه (!) طرف مقابل هم نیمچه علاقه ای بهم داشت ، اما بنا به دلایلی فقط بعد از ازدواج حاضر بود باهام رابطه داشته باشه ! ( منحرف ! منظورم از رابطه ، صحبت و گشت و این چیزا بود ! خجالت بکش ! )
اما تا من شرایط ازدواج پیدا می کردم احتمالا رنگ موی طرف ، میشد رنگ دندونای من !
خلاصه با هر کلکی که شده طرف و راضی کردم که حداقل از طریق پیامک ( فارسی را پاس بداریم ! ) حالی ازم بپرسه !
بعد از یه مدت از این همه تحقیر و بی توجهی خسته شدم و علی رغم میل باطنیم رابطه رو بهم زدم ! (انگار یه تیکه از قلبم و با چاقو بریدم و انداختم دور ! )
تو گیر و دار این قضیه بودم که یدفعه یکی مثل فرشته نجات پیدا شد و از عذابی که میکشیدم نجاتم داد !
وابستگی عجیبی بینمون بوجود اومده بود !
کافی بود یک ساعت از همدیگه بی خبر باشیم ، اون وقت دنیارو بهم میریختیم !
تنها ایراد قضیه اینجا بود که می خواست تغییرم بده !
و این یعنی خطر !
من دلم می خواست طرف مقابلم اون طوری که هستم من و بخواد نه جوری که اون می خواد باشم ! ( الان فهمیدین منظورم چی بود دیگه ؟ )
تو این گیرودار بودم که طرف اولی اظهار ندامت کرد و گفت که دوستم داره ، فقط بخاطر شرایط خانوادگی نمی تونه اونجوری که من می خوام باهام ارتباط داشته باشه !
اینجا بود که آتیش عشقق دوباره شعله ور شد !
تا اینکه اتفاقی که نباید افتاد !
دومی بهم پیشنهاد ازدواج داد ! (قضیه پیچیده شد نه ؟ )
قبل از پیشنهادش هم بهم گفت قبلا با یکی رابطه داشته ، اما چون خانوادش راضی به ازدواجش نبودن ، رابطه رو بهم زد !
حالا من بین دو نفر گیر کرده بودم !
اولی که بشدت بهش علاقه داشتم اما اون بر خلاف میل باطنیش باهام سرد برخورد می کرد !
دومی که بشدت بهم علاقه داشت اما من فقط در نقش یک فرشته نجات بهش علاقه داشتم !
(توضیح اینکه علاقه من به دومی اگه از اولی بیشتر نبود ، کمتر هم نبود ! اما گذشته اش بد جور ذهنم و مشغول کرده بود ! )
دیگه داشتم دیونه میشدم !
از یطرف دوست داشتم باهردو نفر رابطه ام و ادامه بدم ، از طرف دیگه هم دلم نمی خواست به همسر آینده ام که قرار بود یکی از این دوتا باشه خیانت کنم ! ( یعنی هم خدارو می خواستم ، هم خرما رو ! )
بر فرض محال شما اگه جای من بودین چکار می کردید ؟ ( الحمدا... فکر نکنم کسی با این فرض مشکلی داشته باشه ! )
کسی و انتخاب می کردین که عاشقشین ، اما معلوم نیست بهش میرسین ؟
یا
کسی و انتخاب می کردین که عاشقونه دوستون داره و تا آخر عمرتون شاید همچین کسی و پیدا نکنین که این قدر بهتون علاقه مند باشه ، البته با در نظر گرفتن گذشته اش ؟
پ-ن 1 : خواهشا در نظرات از چنین جملاتی استفاده نکنین : سید ! تو هم ؟ از تو انتظار نداشتم !
پ-ن2 : برادر " هاD " میدونم الان می خوای بگی سید مازوخیست مفرط داری (!) ولی نگو !
پ-ن3 : در نظر داشته باشین که نظرات شما 85 درصد این قضیه رو روشن میکنه ! فکر کنین برادر خودتون یه همچین مشکلی داره ! ( 15 درصد بقیه نظر خودمه ! )
پ-ن4 : قضیه پیچیده تر از این حرفاست ، مجبور شدم کوتاهش کنم !
پ-ن5 : پست تقریبا مرتبط ( کلیک )

22 نظرات:

R یان گفت...

از اونجایی که اونی که خیلی دوسم داره هرکادی واسم میکنه،بهش میگفتم که برو اونی رو که دوستش دارم رو راضی کن.

ساراي گفت...

نمي شه الان شوما دوتاشونو داشته باشين!؟(الان مد شده!)
البته وجود گزينه جيم(هيچكدام)هم بد نيست!
حالا جداي از شوخي من مي گم دومي رو انتخاب كنيد،چون اولا شومام مثه اونيد(از لحاظ داشتن دوست در گذشته)،ثانيا عشق و صادقانه بودن اين فرد نكته مثبتشه ..ولي اينو هم بدونيد كه اگه دومي رو انتخاب كنيداولين عشق ادم هيچ وقت از ذهنش پاك نمي شه...!
حالا انتخاب با خودتونه.

*pegi گفت...

سلام علیکم
راستش من تا حالا همچین چیزی رو تجربه نکردم
اما یه نفر! رو می شناسم که توی موقعیت مشابهی بود
دختری رو دوست داشت که اون دختر بهش به چشم یه دوست و رفیق نگاه می کرد و هیچ حس عاطفی نسبت بهش نداشت
بعد با یه دختر دیگه! دوست شد که دختره بهش علاقمند بود خیلی زیاد
طوری که حاضر بود بخاطرش دست به هر کاری بزنه
اما شرایطش جوری بود که اون پسر ترجیح می داد باهاش ادامه نده
(تو فکر کن دختره می خواست بره یه شهر دیگه و پسره نمی تونست همراهش باشه...)
پسره از یه طرف مونده تو کف اون اولی (چون یجورایی قالش گذاشت و براش کشف نشده و غیرقابل دسترس شد)
از یه طرف دیگه هم به دومی علاقمند شده بود چون بودن باهاش رو تجربه کرده بود
سعی کرد از دومی دل بکنه و بچسبه به اولی
دومی به هر جون کندنی بود دل کند و رفت
اولی هم هیچ تغییری نکرده بود و مثل قبل بود
پس سر این آقا پسر موند بی کلاه!!!
می دونی ایراد کارش چی بود؟؟
اینکه در آن واحد به هردوشون فکر می کرد
پس نمی تونست تمرکز کنه و هردو رو از دست داد
حالا شما هم بشین فکراتون بکن ببین کدوم یکی شرایط بهتری داره و مناسبتره برای شما
صرفاً هم بحث علاقه و دوست داشتن نیست
باید از همه نظر شرایطشون رو بسنجی
بخصوص که قصدت هم ازدواجه
بعد که به نتیجه رسیدی تمام توان و انرژیت رو بذار که موفق شی
اما لازمه اش اینه که وقتی یکی رو انتخاب کردی دومی رو بطور کامل از ذهنت پاک کنی
دیگه تحت شرایطی بهش فکر نکنی و باهاش در ارتباط نباشی
بازم میگم، برای تصمیم گیری و انتخاب فقط محبت و دوست داشتن کافی نیست
همه شرایطش رو در نظر بگیر
محبت به تنهایی فقط چند ماه می تونه یه زندگی رو جلو ببره
برای اینکه دو نفر بتونن مدت زمان زیادی با هم کنار بیان فاکتورهای مهم دیگه ای هم هستن که بی توجهی بهشون بالاخره یه روزی کار دستشون میده
بهرحال امیدوارم موفق باشی و البته خوشبخت ;)

پروین گفت...

اگه داداش خودم توی این شراطی گیر کرده بود صددرصد میزدم پس کلشو میگفتم باید بری با اولی چون مطمئنن ارزش عشق خیلی بیشتر از علاقه به یه فرشته ی نجاته! حالا هرقدر هم بنا به دلایل و شرایط خانواده نتونه باهاش ارتباط نزدیکی داشته باشه. در مورد شما هم همه ی این حرفای بالا به جز اون پس گردنیه! :)

گره چهارگوش(سمانه) گفت...

اولش فکر کردم یه پست طنز نوشتی که اخرش میخوای بگی خالی بندی بود و به ریشمون بخندی ... آما.... انگار موضوع جدیه... راستش دقیق نمیدونم چی بهت بگم ....

یه دوست داشتم که میگفت گذشته ی آدما مهم نیست فقط حالشون مهمه حتی میگفت اگه شوهرم قبلا س ک س هم داشته باشه برام ممهم نیست مهم اینه که الان فقط منو بخواد و دوست داشته باشه ...!!!

این طور که فهمیدم خانم دومی فقط با یکی دوست بوده اونم یه دوستی ساده که کار به جاهای باریک هم نکشیده .... میزان علاقت به دو تاشون هم به یه اندازست که ......
باید المان های دیگرو در نظر بگیری خانوادهاشون ، تیپشون ، قیافشون ، اخلاقشون ، شخصیتشون ، هم شان بودن ...

در کل سخته انتخاب .... باید هم عقلانی و هم احساسی در نظر بگیر ... یه چیز دیگه تو الان شرایط ازدواج رو داری مگه ؟

منم مجنون... گفت...

اصولا دوست ندارم اولین نظر رو من بذارم
فعلا فقط یه نکته مهم رو یادت نرود
که این روزا خیلی از خانما قبل از اینکه با تو رابطه پیدا کنن قبل از اون با یکی رابطه داشتن...آیا به حال تو فرقی میکنه که طرف بهت بگه یا نگه در هردو حالت قبلا یکیو داشته
بهتره سعی کنی با این قضیه کنار بیایی
در ضمن قابل توجه خانما همیشه استثنا هم وجود داره

منم مجنون... گفت...

الان متوجه شدم که شاید اولین نظر مال من نبوده.

شوکول گفت...

خیلی پیچیده شده!
آخه نمی شه هر دوشونو یه اندازه دوست داشته باشی که میشه ؟؟؟
شما هم خوب تا از اولی نا امید شدی رفتی سراغ یکی دیگه ها! D:
ولی به نظرم همون اولی بهتره !
اصلا نمی دونم !:))

درســــــــاااااااا گفت...

سید این دومین پستی است که از تو میخونم که منو متعجب کرد!!! خب همون سیاسی مینوشتی که ما بتونیم تحلیلش کنیم اما به نظر من اون عشق اولیه پاک تره! البته نری دل دختر دومی رو بشکنی ها به هرحال هم به عشق فکر کن هم به شخصیت و موقعیت های دو طرف

هاD گفت...

مفرط که چه عرض کنم . زده بالا ، بدجوری هم زده بالا :))
چه قابلیت‌هایی داشتی و رو نمی‌کردی ! دوتادوتا :))
اول اینکه مشکل از خودته ،این نظر منه و فکر نمی‌کنم بیشتر از 23 ، 24 داشته باشی و به نظرت این سن خیلی زود نیست برای ازدواج ؟ شرایط به کنار ، خود آدم باید ببینه به اون درجه رسیده ! با عشق و عاشقی‌های دو روزه هیچ زندگی به نتیجه نرسیده .
وقتی میشه از یه نفر انتظار داشت که اولین نفر جنس مخالف تو زندگیش باشیم که خودمون هم قبل از اون کسی رو راه نداده باشیم . پس اگر با کسی دوست بودیم این انتظار چیزی در حد شکر خوردنه ، البته بلانسبت .
خیلی نمیشه به گذشته بی‌اعتنا بود و بسته به دید طرف میشه دوستی‌ یا دوستی‌های گذشته طرف رو نادیده گرفت . اما اینکه تق طرف رو گذاشته باشن فکر نمی‌کنم برای کسی قابل چشم‌پوشی باشه .
نکته‌ی دیگه هم اینکه چطور میشه به یه نفر اطمینان کرد که تمام گذشته و اینکه با کسی رابطه داشته ( هر اندازه که بوده ) رو به آدم بگه . شاید تا آخرش عمرش مخفی کرد و نگفت . همون‌جور که ممکنه هر کس رازهایی داشته باشه و تا آخر عمر از طرفش مخفی کنه . پس اینکه بگیم فلانی اومد گفت با n نفر رابطه داشتم و فلانی اومد گفت با هیچ‌کس رابطه نداشتم به نظرم اصلاً و ابداً قابل اعتماد نیست .
اخوی ، قربون شکلت ، منم فکر نمی‌کنم خیلی زیاد باهات اختلاف سنی داشته باشم ، رک و راست بگم ، فکر ازدواج خیلی زوده . بکش بیرون از این فکر . خیلی ‌راه مونده ، خیل مونده که آدم مجردی کنه و پیشرفت کنه . فعلاً اگر خیلی بهت فشار میاد و ممکنه خماری بکشی در حد دوستی فکر کن . ببین کدوم با توجه به معیارهای دوستی مناسب‌تره . تو دوستی مگه می‌خوان چیکار کنن ؟ یا قربون صدقه هم میرن یا دست ‌همرو میگیرن و شعر برای هم اس ام اس می‌کنن . پس برای دوستی کسی که آتشش تندتره مناسبه . می‌دونی که آتش تند زود می‌خوابه .دومیه منسب‌تره . حالا خود دانی :) ببخش اگر پرچونگی کردم .

tooba گفت...

سلام
در راستای این متنتون 4 گزینه مطرح می شه که می تونید انتخاب کنید:
گزینه ی الف :
می تونید نفر سومی رو انتخاب کنید که هر چه خوبان همه دارند اون تنها داشته باشه، بنابراین بی خیال این دو نفر شده و زندگی خوب و سالمی رو با نفر سوم آغاز کنید ( ترجیحا این نفر سوم در عروسی فامیلها توسط خانواده ی محترم پسندیده بشه بهتره )
گزینه ب:
می تونید از نفر اول بگذرید چون ازتون راحت گذشته و دل بدید به نفر دوم و تا آخر عمر فراموش کنید که کسی توی زندگیش بوده قبل از شما ( خدا وکیلی برادر، شما که خودت یه همچین شرایطی رو داشتی که نباید برات مهم باشه که چه گذشته براین بنده خدای نفر دوم )
گزینه ج :
می تونید دل بدید به کسی که دوستش دارید و این می شه یه خودخواهی پنهون که البته بد نیست چون زندگی شماست نه کس دیگه
گزینه د :
هیچکدام
(واگذارش کنید به خدا که حکمتش مطمئنا به ضررتون نیست)

شوکول گفت...

بالاخره چی شد سید ؟ کدوم یکی از این دو خواهرمون رفتن گل بچینن؟D:

ناشناس گفت...

یاالله
سلام علیکم
از این پسرجماعت هر چی بگی بر میاد
اینم شد عشق؟
اینم شد... اههههههه بدم میاد
شما از دختر اولیه خوشتون نمی اومده ... فقط یکی رو می خواستین که باهاش بچرخه بعدش که نشد رفتین با دومیه بچرخین کمکمک چون نزدیکی وابستگی میاره وابسته شدین البته این مورد در پسرا صدق نمی کنه ها
بعدش آخی آخی تو دو راهی موندین؟!!!
خب چرا سخت می کنین برید نفر سومو گیر بیارید انشاالله با اون ازدواج می کنید
من نمی دونم چرا به پسرا می رسه با هزار نفر باشن ایراد نداره
ولی دختره بدبخت شاید گول خورده هزار تا عیب می ذارن روش
انقددددددددددددددددههههههههههه بدممممممممممممممممم میاد از این فکرای مزخرف
ماشالاه هزار الله اکبر دیگه خانومی شدین واسه خودتون ازتون خواستگاری می کننا[خنده][زبان]
راستشو بخواید دختر بودید یه چیزایی به ذهنم می رسید می گفتم
ولی چون دختر نیستین نمیشه گفت......چرا؟
چون پسرا خوب می دونن چی کار می کنن
راستشو بخوایدا از وقتی کاوه در رستگاران دیدم اصن از هر چی ادمه بدم میاد
هی فک می کنم همه دارن دروغ می گن
الانم نیدونم چی بگم
ماسک چقده غر می زنی؟
نه بابا غر نیست که اصاب ندارم
امروز مرده دعوام کرد کلی
هی سرم داد کشید
خبر مرگم فقط داشتم به تریلی می خوردما فقط همین
ولی کلی دعوام کرد خو
ای تف بهش بیاد
اصن سردرد دارم
راستی چون برام محترم هستین
به یکی از استادا مورد شما رو گفتم
ایشونم گفتن پسرا زرنگ هستن که می دونن چی کار کنن
اگه به نفعشون باشه دختری رو که پولدارتره و خوشگل تره می گیرن
وگرنه با دختری که قبلن دوست پسر داشته نمی مونه مگه این که خیلی طرف پولدار باشه یا یه چیز چشمگیری داشته باشه
اما عقل سالم می گه که با هیشکدوم از اینا نمی مونه و پای نفر سومی هم وسط میاد که تا حالا دوست پسر نداشته و دوست نشده
گفتم چرا؟
گفت پسرا همینن تحمل ندارن دختری رو بگیرن که قبلن دوست پسر داشته یا با خودش دوست بوده... گفتم چرا؟ گفت اخلاقشون اینه
اومدم بگم چرا استاد؟ دیگه نگفتم گفتم الان کتکم می زنه[خنده][نیشخند][زبان]
گفتم استاد نمیشه یکم مثلن مهربون تر به قضیه نگاه کنیم؟
گفت با اخلاق ساده ای که تو داره اینطور می شه که پسر گل و شیرینی می خره و با دوتا گل رز می ره خواستگاری دختر اولی که مورد علاقش بوده و عروسی می گیرند و شاد و خوشحال تا آخر عمر زندگی می کنن
اینو بهم گفتو مسخرم کرد[قلب شکسته]
تا من باشم دیگه سوال نکنم[گریه]
اینم از بهترین اساتید بودن که ازشون سوال کردما
دیگه خود دانید
مام نمی دانیم
منم از دوراهی بدم میاد
ولی بیش ترین ضربه ای رو که می بینن دخترا هستن
ینی دوست دختراتون
بخاطر همین از این جور بحثا خوشم نمیاد
حالا خوبه ماسک خوشت نمیاد انقده نوشتی
خوشت میومد چقد می نوشتی؟[خنده][زبان] جدی...

دانشجوي وراج گفت...

ببين سيد جان بي رو دربايستي بهت ميگم! من جات بودم به هيچ كدوم نه نميگفتم.همه جا هم بگو من ميخوام 2 تا زن بگيرم چه عيبي داره مگه سينه تم سپر كن منم پشتتم داداش؟:d ولي حالا بدور از شوخي من اوني او انتخاب ميكردم كه فكر ميكردم صادق تره و بيشتر باهام مچه.بدون در نظر گرفتن گذشته هم! من معتقدم گذشته ها گذشته اون چيزي كه مهمه اينه كه آيندرو با گذشته خراب نكنيم.به هر حال من جات بودم فكر كنم دومي رو انتخاب ميكردم.چون همچين شرايطي برام اتفاق افتاده بود!و جاي دشمنا خالي ضربهشم حسابي خوردم.

منم مجنون... گفت...

اوا چی شده یهویی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من اینهمه به فسفر سوزوندم که بیام جون خودم راهنمایی کنم
شما مارو دعوا میکنی (اون شکلک غمگینه)
خوب البته حق داری ولی خیلی بد حالم من یک نفر گرفته شد (اون شکلک گریان)

سحر!!! گفت...

سلام سید! ببخشید که اینقدر دیر اومدم...واقعا شرمندت شدم!
فکر کنم اولیه بهتره!غرورش خیلی قشنگه... در ضمن چه دلی داشته که با تو اینجوری برخورد کرده.
عین همین قضیه واسه داداشم پیش اومد(دقیقا عین همین با این تفاوت داداشم دوسال از شما بزرگتره)!مورد اولو انتخاب کرد...
به این نتیجه رسید که اگه با مورد دوم ازدواج کنه فردا پس فردا اگه بینشون مشکلی پیش بیاد ناخودآگاه طعنه ی دوست پسر قبلیشو بهش میزنه و اون لحظه از این تحقیر لذت میبره.
من جای تو باشم صد درصد اولیو انتخاب میکنم...اگه این غرور قشنگش نبود برات عادی میشد و با وجود دومی پسش میزدی! نگو من اینجور نیستم.ذات آدما اینه! من در حد نصیحت کردن شما نیستم ولی گفتم که گفته باشم!
به این کامنتی مسخره(دوتاشونو گرفتن) اعتقادی ندارم!
ولی سید یه پیشنهاد خواهرانه!
تا از یکیشون دل نبردی طرف دومی نرو... ممکنه بعدا یادش باهات بمونه و زندگیتو خراب کنه!

ترگل گفت...

خب من که دیر رسیدم چون شما بانیه هم صادر کردین اما من اگه جای شما بودم شاید دومی رو انتخاب میکردم دوستی قبل از ازدواج که دیگه الان مد شده خیلی کم پیدا میشه کسی که تو عمرش با کسی دوست نبوده باشه...
البته تصمیم شما بهترین تصمیم بود راه سوم خیلی خیلی بهتره

گیتا گفت...

بر سر دو راهی توی مجله زن روز بود نه اطلاعات هفتگی

آتنا گفت...

اگه تنها گزینه های موجو همین دونفر!!! میباشند من اولی رو پیشنهاد میکنم سید جان...به دو دلیل:1- از نوشته ات معلومه که به نفر اول علاقمندی...و نفر دوم به تو علاقمنده ...که خوب مهم اینه که تو به کی علاقمندی...افتاد دیگه؟؟؟
2.وقتی با گذشته طرف دوم مشکل داری بابام جان نه خودتو زجر بده نه اون رو بی خیال شو...خلاص...

سحر گفت...

سلام!
خواهش داداش(!)وظیفه بود...
بالاخره اون85درصدش چی شد؟

شوکول گفت...

یعنی رسما سر کار بودیم؟!!! D:
بابا من واسه جوجه کباب عروسی نقشه ها داشتم ! D:
یه کمی شاکی هستی گویا ! :))

سال صفری گفت...

یادش بخیر . تو مجله روزهای زندگی اسم این صفحه "همدل" بود . چون پست بعدی رو هم خوندم نظرم رو نمیگم ! :)

ارسال یک نظر