من اگه نباشم ....



این روزا مرگ و بیشتر از همیشه به خودم نزدیک میبینم و بهش فکر میکنم !

دیروز همسایمون ( البته بیشتر هم کوچه ای ! )در اثر تصادف کشته شد ! با شنیدن خبر مرگش بدجوری شوکه شدم ، آخه صبح که داشتم میرفتم سر کار دیدمش و مثل همیشه با خنده سلام و علیک کردیم ، اصلا باورکردنی نبود ! خدا بیامرز مرد خوبی بود !

چند روز پیش هم یکی از دوستای خانوادگیمون تصادف کرد ! زنده بودنش بیشتر شبیه به معجزه بود ، ولی نخاعش آسیب دیده و امکان داره فلج بشه ! ( من به شخصه ترجیح میدم بمیرم تا اینکه فلج بشم ! )

امروز هم خودم نزدیک بود نفله بشم ! البته بقول شما بادمجون بم آفت نداره !

خیر سرمون امروز خواستیم مهندس بازی دربیاریم و رفتیم سر ساختمون ! اوستا بنا ( بنا نه بننا ! ) هم نمیدونم از خوشحالی دیدن من بود (؟) از روی غرض بود یا مرض (!) آجر از دستش افتاد و عدل خورد تو فرق سر من !

البته اگه جاخالی نمیدادم !

چون جاخالی دادم خورد به کتفم ، وگرنه الان بجای نوشتن این چرندیات با نکیر و منکر داشتم خوش و بش میکردم ! ( احتمالا گرز داغ داشتن به یه نقطه از بدنم فرو میکردن ! )

جدا از بحث ناکام از دنیا رفتن (!) و آرزوهای دست نیافته هدف از نوشتن این پست چیز دیگه ای !

داشتم فکر میکردم اگه امروز من چیزیم میشد ، تکلیف این وبلاگ چی میشد ؟

واقعا کسی میتونست بفهمه من کجا رفتم ؟

بزرگترین بدی دوستیهای مجازی همینه ! یعنی اگه یکی بنا به هر دلیلی یدفعه غیبش بزنه ، بقیه دوستانش بیخبر میمونن و دل نگران !

مثلا همین پگی خودمون ( سلام پگی ! ) اون دو هفته ای که بدون اطلاع غیبش زد ، انواع و اقسام فکر های ناجور به سرم زد !

چون پگی ممکن ناراحت بشه مثالم و عوض میکنم و هادی و مثال میزنم ! ( بالاخره دو تا مرد حرف همدیگه رو بهتر میفهمن ! )

همین هادی که یک هفته غیب شد ! من هی فکر میکردم مثلا رفته زیر تریلی و مغزش پاشیده کف آسفالت ! یا دستاش رفته لای چرخ گوشت و نمیتونه تایپ کنه ! یا .... این و ولش کن ! ( با تشکر از هادی ! البته درمورد پگی همچین فکرایی نکردما ! یه مثال خواستیم بزنیم ، کوفتمون شد ! )

القصه !

به نظر من یه راهی باید پیدا کنیم تا اگه یه موقع اتفاقی برامون افتاد کسی باشه که به بقیه خبر بده !

اولش فکر کردم پسورد وبلاگم و بدم به دوستی ، خواهری .... که اگه چیزیم شد بتونه بیاد به بقیه خبر بده ، ولی هر چی فکر کردم نتونستم خودم و قانع کنم که بهشون اطمینان کنم !

در واقع نتونستم اطمینان کنم که آدرس وبلاگم و بهشون بدم ، پسورد پیشکش ! ( درک میکنید دیگه ! )

البته یه فکری به ذهنم رسید که در نگاه اول احمقانه به نظر میاد ولی تو بحرش که بری جالبه !

با خودم فکر کردم یه وبلاگ بزنم ، هر کی هم که دلش خواست بیاد پسورد وبلاگش و یه شماره تلفن از دوستان یا افراد خانوادش و بده به من (!) ، اگه مثلا بعد از دو ماه آپ نکرد من زنگ بزنم و آمارش و بگیرم ! اگه سالم بود که بیام به بقیه بگم و اگر هم مرده بود بیام خبر مرگش و به بقیه بدم !

به نظر شما چاره این کار چیه ؟

پ-ن 1 : خنده دارترین خبری که این روزا شنیدم ف/ی/ل/ت/ر شدن پرشین بلاگ بود ! خدا بیامرزه پدر این عمو ف//ی/ل/ت/ر باف و که موجبات شادی مارو فراهم کرد ! ولی خودمونیم عجب زرنگی بوده این یارو ! بجای اینکه بگرده و ببینه کی میخواد چرت و پرت بنویسه تو بلاگش ، کلوهوم سرچشمه رو گرفت بست ! پرشین بلاگ را خدا آزاد کرد !

پ-ن 2 : تو 72 ساعت گذشته 11 ساعت خوابیدم !

حتما دارین فکر میکنین سری بعد که آپیدم میگم تو 96 ساعت گذشته 15 ساعت خوابیدم ، ولی اشتباه کردین احتمالا میخوام بگم تو 24 ساعت گذشته 20 ساعت خوابیدم !

27 نظرات:

پروین گفت...

خدا بیامرزدتشون!
خدا شفاشون بده!
مگه دسته توه که ترجیح میدی بمیری تا قطع نخاع شی؟ :)
عجب شانسی آوردیا! داشتن از فرت خوشحالی دیدنت ازت پذیرائی میکردن که به نتیجه نرسیدن! :))
ایده ی جالبیه اما شک دارم عملی باشه! :|
ما هم بسی خندیدیم از این نمونه ی ف.ی.ل.ت.ر.ینگ! ;))

محیا گفت...

من قبلا" به این مورد فکر کردم! با چند تا از دوستان وبلاگی رابطه تلفنی دارم که یه وخ مردم زنگ بزنن خونه! وقتی بفهمن به دیار باقی شتافتم،می یان اعلام می کنن :):

اوتیست! گفت...

این عنوانو خوندم یاد ِ هومن کامرا افتادمم!!!!
ببین سید
خوب پسوردتو بده به یکی که خیلی بهش اعتماد داری و میدونی که همش نمره تو مدیریتت!!!
اینجوری فک کنم بهترین راه باشه!!!
بعدشم که اون چنتارو خدا بیامرزه!!!
خودتم بیجتر مواظب باش!!!
این شکلای بالارم نمیدونم چجوری استفاده کنم!!!

شوکول گفت...

تیترت که ما رو کشتوند ! :)
واقعا فکر می کردم فقط خودمم از این فکرای بی سر و ته می کنم ! D: البته من راه حلشو پیدا کرده بودم ! :)) مثلا اگه من مردم دوست صمیمیم که آدرس وبلاگمو داره میاد تو کامنتا میگه شوکول دیروز رفت قاطی باقالیا و به ملکوت اعلی پیوست :))) ولی چون کامنتای تو تاییدیه نمی تونی این کارو بکنی ! :))))))))))
دور از جون !
باورت میشه این روزا دو نفرم تو کوچه ما فوت کرده ان ؟ یکیشون رفته بوده شمال تو دریا غرق شده اون یکی هم که من دیروز صبح با صدای جیغای دخترش از خواب بیدار شدم حالم بد شد .

pegi* گفت...

سلام سید
میگم خوب شد ما زود پیدامون شداااا
اگرنه دستی دستی می فرستادیمون زیر گل
(حالا بگو ببینم درباره من چی فکر کرده بودی؟؟؟)
بعد میگم شما تورو قران اگر امری فرمایشی سفارشی چیزی داری بگوهاااااا
شماره تلفن و آدرس و پسورد و ...
اونوقت اگر شما یهو غیبت زد ما چه کنیم؟؟
بنظرم اول بحث راجع به این بود

کامنتم بنظر خشن میاد؟؟
بنظر میاد الآن می خوام بزنمت؟؟
نه بابااااا
هرررر هرررر خندیدم وقتی نوشتمش
;)

محیا گفت...

این که همه دعوتن یعنی شما حتما" دعوتی! اسمت رو هم اضافه کردم :)

منم مجنون... گفت...

سلام
منو نگاه کن نه خوب تصورکن با یه چهره ناراحت دارم سرمو تکون میدم و میگم نچ نچ نچ نچ زشته شماست
پسر جان درسته گفتن فکر کنید نه به این شدت
خجالت بکش برو خونتون بدو بدو
بدو برو مامانت رو بیار من بهش بگم چیا نوشتی اینجا
اون موقع وقتی زد ترکوندنت دلم خنک میشه
لوس
من انقده رفتم مدارک جمع کردم بفرستم برات بیای منو بگیری =)) اون موقع تو اینا رو میگی

منم مجنون... گفت...

جدا از شوخی
وقتی داری حرف میزنی خیلی مواظب باش که ناشکری نکنی دل خدا خیلی نازک تر از این حرفاست

sima گفت...

khodaro shokr ke zendeiin!
rasti manam to in fekra miram gahi
raho raveshesho nemidonam
vali onja ke gofti khodet beri tahghigh koni kheili khande dar bood
hala to mitonesti be dosti khahari bedi bere tahghigh kone ke az ma mikhai?

هاD گفت...

شما راحت باش .اگر دوست داشتی مي تونی با گیوتین گردن من رو بزنی ولی حداقل قبلش یه دور از جون بگو دلم یه ذره خوش باشه :))
یه نفر رو دارم . شما که می شناسی .

سحر گفت...

میگم طرحت جالبه!
ولی اگه از خودت خبری نشد چییییییی؟

درسا تیتان گفت...

یک پیشنهاد دارم برات، تو اصلا فکر نکن!!!
شما فکر کن من مردم شماره ام هم تو داری خب وقتی مردم که موبایلم رو کسی جواب نمیده! حالا فرض نه شماره خونمون رو داری زنگ میزنی ببینی من مردم بعد مامان میگم شما؟! بعد تو میگی دوست وبلاگی ( دیگه نامزدیمون بهم خورد دیگه!) بعد اون میگه کودوم وبلاگ بعد تو آدرس وب منو میگی منم که جز حرف بی ناموسی اونجا چیزی ننوشتم که اونوقت مامام میره میخونه حالا فکر کن که در تمام این حالات من زنده باشم و مادر محترمه بره بخونه چی میشه؟! در ضمن اعتماد به نفس جمله رو برای تو ننوشته بودم!

سعید (زیر تیغ) گفت...

سلام
اول اینکه نکیر منکر گرز داغ تو اون قسمتت فرو نمی کنن اون عذاب جنیفر لوپزه(شنیدی جریانشو که)
بعدش هم پگی خانم رو که نمی شناسم ولی اگه هادی خان همون هادی خان خودمون باشه که اگه یه هفته نباشه من فکر می کنم شاید کیس مناسبی دست و پا کرده و سرش شلوغه
بعدش اتفاقا منم خیلی به این موضوع فکر می کنم ولی بهترین گزینه به نظرم این اومد که یه نویسنده همکار در نظر بگیرم و کاربری و رمزش رو تو یه کاغذ بنویسم بزارم تو پاکت اگه نفله شدم یکی از اعضا خوانواده پیدا کنه بگه سعید فرت شد
این بهتره فکر کنم

آتنا گفت...

وا... تو که هنوز منو لینک نکردی...؟
من یه راه حل برای این مشکلم پیدا کردم اگه مطلب"من و کیش و هتل و پول" منو خونده باشی می بینی که من یه وصیت نامه نوشتم. و قابل ذکره که من در اون نوشتم که برید تو وبلاگم بنویسید که من به دیار باقی شتافتم.( البته بعد از 120 سال)
آره دیگه ... اینم از این. حالا برو منو بلینک ، برادر

Ary@n گفت...

وبلاگ ایده خوبیه. منم زودتر برم آپ کنم تا از این فکر ها در مورد من نکردید. بیچاره هاD خوبه گفت درس دارم و نمیتونم آپ کنم.

مریم گفت...

خدا با ما نبود که جا خالی دادی !!
من باب مزاح بود

من که خیالم راحته پروین هست دیگه !!

حسین ترابی گفت...

اول که داشتم این پست را می‌خوندم نگرانت شده بودم ولی وقتی گفتی توی 72 ساعت فقط 11 ساعت خوابیدی نگرانیم رفع شد. :)

nazi گفت...

salam.ajab fekraii mikoniaaaaaaaaaaa.vali be nzare man 1 vasiat name benevis ke bade marget bian khabar bedan.injuri ham aberut dar zamane zendegi nemire ham mardom azat bikhabar nemimunan

گیلاسی گفت...

اصولا" همینجوریه ..
اگه عزرائیل دورو برت زیاد پرسه بزنه همش فک میکنی نه دیگه این دفعه نوبت منه ..(خیلی بَده .. من تجربه کردم)
کاری نداره که به چند تا از دوستای وبلاگیت شمارتو بده .. ولی ایده ی اون وبلاگ هم بد نیست .. ولی فک کنم باید یه کسی مسئولش باشه که همه ازش مطمئن باشند(من جسارت نکردما .. یه وقت ناراحت نشید)

صبا گفت...

خواننده های بلاگ من بیش تر دوست وآشناهای دنیای حقیقی ان اینه که کافی جناب عزرائیل از 3 کیلومتریم رد شن کل نت و خبر میکنن که ارتباط صبا با هر دو دنیا فرت )-b
یادم رفت ، سلام!

بهاره گفت...

دیروز معلم زبانمون تو جاده ی دامغان-مشهد تصادف کرد و مرد.منم مثل تو بدجوری شوکه شدم.خیلی خوب بود.با بجه ی 5 سالش مرد.شوهرش هم تو کماست...خدا همه جور داره.2 سال پیش هم بابام مرد...:((

گیلاسی گفت...

این بلاگفا معلوم نیست دوباره چه مرگشه!!!!
چشم ..منم در اولین فرصت لینکتون میکنم ..
سید مطمئنی نمیخوای منو خوشحال کنی ؟!

حسین ترابی گفت...

آی سید!
زنده‌ایی؟

حدیث بی قراری یک مرد گفت...

ببینم میشه نظر داد ؟

گره چهارگوش(سمانه) گفت...

آره این تابستون من اون قدر خبر مرگ و میر شنیدم که همین چند وقت پیش اتفاقا منم به این مسئله فکر کردم که اگه بمیرم سر وبلاگم چه بلایی مییاد .... یه سری تز هم دادم ...
اما درباره ی پیشنهاد تو .... جسارت نشه ها به نظرت من میتونم به تو اعتماد کنم! ( کشت این اسمایلی ها منو به خدا، منو متصور شو با نیشی تا بناگوش در رفته و دندانهایی سیم نشان !)

فکر کنم یه نامه ی مهر و موم شده بنویسم و بذارم تو کمدم روش هم بنویسم هر وقت مردم اینو بدین به فلانی ( فلانی هم یه دوست یا آشنای صمیمص خواهد بود ) تو اون نامه از داشتن وبلاگم پرده بردارم و بعد هم بهش پس بدم .

سال صفري گفت...

كاش زودتر مطرح كرده بودي كه حالا مي دونستيم سعيد ت داره چه غلطي مي كنه !

بانوی فانوس به دست گفت...

سید بلا دور باشه .
خوب چرا کلاه ایمنی سر نکردید !
فقط مونده موتور جستجو گوگل را فیلتر کنند .
منم الان 3 روزه نخوابیدم ! بیخوابی های من دیگه برام عادی شده !

ارسال یک نظر